ماهانماهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

ماهان شده ماه آسمان دل ما

ماهان در باغ پرندگان

قربون پسر باهوشم برم... ماه ماه من من و بابا خیلی باغ پرندگان رو دوست داریم و همیشه میرفتیم اما تقریبا از ماه 7 بارداری من که دیگه استراجت شدم نرفته بودیم تا دیروز که با شما و بابایی رفتیم باغ پرندگان...فکر نمیکردیم اینقدر عکس العمل نشون بدی و خوشت بیاد.. از همون لحظه ورود چشم از پرنده ها برنداشتی...مخصوصا وقتی پرواز میکردن. .خیلی خوش گذشت..مرسی که هستین همسر و پسر گلم... اینم آقا ماهان گل کنار مرغابی و اردک و غازها که خیلی خیلی براشون ذوق کردی و چشم ازشون بر نمیداشتی..دیگه کم مونده بود بری تو حوض!!!! دوست داشتی بگیریشون و دست از قفس شتر مرغها بر نمیداشتی....البته چون میخاستم از  دستات عکس بگیرم شتر مرغا پیدا نی...
26 بهمن 1392

برای پسرم...

body { direction:rtl; font-family: Tahoma; font-size:9pt;} html,body { border: 0px; }پســـرم!پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق می شی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی می گی که دوسش داری!... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! که تو حاصل عشقی پســـرم...مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت می خوره... عزیز دلم ! یک وقتهایی زن_ رابطه بی حوصله و اخموست، روزهایی میرسه که بهونه می گیره. بدقلقی می کنه و حتی اسمتو صدا می کنهو تو به جای جانم همیشگی می گی :"بله" و اون میزنه زیر گریه.... زنها موجودات عجیبی هستند پسرم... موجوداتی که می تونی با محبتت آرومشون کنی و یا با بی توجهیت از پا درشون بیا...
24 بهمن 1392

دست نوشته های ماهان خان

 مامانی اومدم برات پست بذارم که زودتر از من اومدی سراغ لب تاب و اینم دست نوشته های شماست.... بزرگ شدی برام ترجمه کن چی نوشتی عشق من...... ه به به به ....: ر د ز لاذاارزلزذبلذرذد وئت ئزززا رر وئغفاغببغع ظث زثقی5غذتتتاذ اارذوئذرائراذتدر     دذاا54ق4لا5تا6ت7غئغغ غ عغ ع غ لا لا  لف لف ب
22 بهمن 1392

معجزه بودنت

ماهانم مرسی که هستی و داری بزرگ میشی... قربونت برم خیلی با هوشی...خیلی با نمک شدی...تازگیا وقتی بهت نگاه میکنم معنی همه نگاهام رو میفهمی... دیروز قاشق از دستت افتاد تو بشقاب و چون خیلی هم حساسی زدی زیر گریه ...خیلی به صداها حساسی  و زودی میزنی زیر گریه....امروز یه کاسه و بشقاب و قاشق گذاشتم تا باهاشون بازی کنی و خودت صداشون رو در بیاری تا دیگه نترسی ولی تو زرنگتر ازین حرفایی...2 بار که قاشقت خورد به کاسه دیگه حواستو جمع کردی و فقط با قاشق به فرش میزدی که صداش در نیاد!!!! ای بلا.... عاشق روروئکت هم شدیا بدجور...یه طوری براش دست و پا میزنی که نگو...فکر کنم از اون پسرایی میشی که هر روز سویچ ماشین رو بر میداریاااااا ماها...
22 بهمن 1392

ماهان و رورئکش

قربون پسر قشنگ برم که اینقدر با نمکه... ماهانم آقای دکتر گفته بود تا  8 ماهگی نباید تو روروئک بنشونمت و گفت برا مهره های کمرت ضرر داره.. منم به حرف آقای دکتر گوش کردم و تازه الان دارم کم کم میذارمت ولی تو همون دفعه اول که نشستی توش شروع کردی به خوردنش!!!! اینم مدرکش:   ...
18 بهمن 1392

آخ جون بازم مهمونی...

پسر قشنگم خیلی آروم اینجا خوابیدی و من از صدای نفست آرامش میگیرم.... خدایا ازت ممنونم که پسری به این خوبی به این مهربونی...به این خوش اخلاقی..به این باهوشی... بهترین پسر دنیا رو به من دادی...فکر نکنی دارم بران کلاس الکی میذارما.نه بخدا هکه تورو به خوش اخلاقی و باهوشی میشناسند ماه من... گلم روز 18 دی ماه خاله ها لطف کردند و با آوین و مرضیه اومدن خونمون و ما کلی ذوق داشتیم که بیاند.. چند تایی عکس از شما شیطون بلاها با شرح میذارم.: اینجا آوین میگه میشه بخورمت؟؟؟؟  آوین منتظر جواب نشد داره تورو میخوره و مرضیه هم با نگرانی نگاهت میکرد و تو هم در حال فراری... اما اینجا 2 تایی زل زدین به دوربین که یعنی ما بچه های خ...
16 بهمن 1392

ماه من...

فدات بشم مرد بزرگ من و بابا... ماهانم خیلی حرفا هست که تو دفترت نوشتم ولی اینجا چندتایی عکسای مختلفت رو میذارم فرشته ی من: این ازبرفی بعد از چند سال امسال چند بار تو اصفهان اومده و این عکس هم از پنجره اتاق تو گرفتمش..   اینجا م داری با قدرت ماهی ات رو میخوری... اینم پاهات که وقتی میشینی میندازی رو هم قربون ژستت برم... اینم ماهان کتاب خونم.. ..... قربون اداهات برم من... اینم شما با کلاه باباجون..     ...
16 بهمن 1392

خونه مرضیه جون

قربونت برم خاله فاطمه مهربون  زحمت کشید و برا شما 3تا کوچولوی ناز تولد 6 ماهکی گرفت... یه کیک خوشمزه با 3 تا کوچولوی خوردنی!!! اشکان هم دوست جدیدتون بود که برا اولین بار دیدیمش...خاله فاطمه و مرضیه جون تشکر ویژه مخصوصا برا اون مارشال چیکن خوشمزه ای که برامون درست کرده بودی...     اینم چند تایی عکس:  اینجا فکر کنم به تلافی اون بار که آوین داشت تورو میخورد ،داشتی پای آوین رو میخوردی شکموی من:   ...
16 بهمن 1392